بعد از تمرین ماهی بالی برای زندگیم

 از کمنزیل:

 

به تاریخ ساعتها خیره شدن 

به زمان نمیدانم کی 

من در همین امشب زندگی را بغل کردم 

و گرده ای را به گرده ام چسباندم 

و از شوری دریا به شیرینی لبانی رسیدم 

و از صدای شور و شرجی و گرما  

به نوای نمیدانم چه تعریف 

آنگاه که زبانه جذر و مد  

به روشنی چشمانش رسید 

((در حالی که عاشقانه به سینگوها نگاه میکرد)) 

و اما سرش درد میکند 

درد میکند سرش 

میکند در سرش درد جای خالی سری در اتاقش 

خاموشی لبانی به هنگام بستن چشمانش 

هرچند که خود میگوید تو همیشه هستی . 

 . 

 .  

 .

من که را استیضاح کنم؟ 

خودم را که هستم؟ 

تورا که هستی؟ 

خودمان را که هستی تا باشم؟

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:10 ب.ظ

هیچی ناتونم بگم
کم اموا زیادی اذیتت اکنم ببخشید

ناقوس نیلوفر شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:51 ب.ظ http://nagho0senilo0far.blogsky.com

چه جالب،منم گه گاهی شعر میگم ولی نه به زیبایی شما

موفق باشی

ممنون از شما خوشحال میشم کاراتون رو بخونم

ماهی بالی یکشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:24 ق.ظ http://mahibali.blogsky.com/

مشترک گرامی به اطلاع شما می رساند نمایش مورد نظر شما در مرحله بازبینی رد شد . و شما نمی توانید رسما در جشنواره تئاتر فردا حضور داشته باشید . البته در صورت تمایل به اختیار می توانید بوسه بر نخاع مخاطب بزنید.

فرهنگ 72 یکشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:03 ب.ظ http://www.farhang72.mihanblog.com

موفق باشید

کشکنگ دوشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:50 ق.ظ http://keshkang.blogsky.com

علامت سوال...

اسطوره دوشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:17 ب.ظ

این نوشته ها از خودته؟
واقعا جالبن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد