ماه

مچم پیچ شده به چشمانم 

یا خوابم یا... 

تو چه فکر میکنی؟ 

با آفتابم 

نمه ای لای لای میکند برایم 

شاید میخواهد چشمانم را روشن کند 

زبان کوچکم میلرزد 

وای میلرزد؟ 

دوست دارم خواب شوم تا ...

 

 

 کمنزیل فعلا تا مدت نا معلومی آشیانه خود را ترک میکند  

تا بعد...

 

 

ستایش خدا را ستایش

برادرم پدر شد 

 و ستایشی از خدا آمد برای ما  

ما را در خماری نگاهش گذاشته است 

تنها مادرش طعم نگاش را چشیده  

یا برادرم که پدر شده 

یا مادر من که حالا شده ... 

یا همه  

وحتی مادر بزرگم که حالا شده ... که آرزو داشت چنین روزی را ببیند 

جایش خالی باد که رفت  

وحال که سخن از آمدن است 

بدانید که 

برادرم پدر شده

ومن ... 

                                                                       کمنزیل